پشت بام خانه ما قلعه گنجشکها بود، تا همين ديروز که درختها از حسادت شاخ و برگ در آوردند
دود اين شهر چشاتو کور می کنه
اختيارتو می گيره تو رو مجبور می کنه
تا بخوای ساده بگردی مثه باد
غمه بادبادک ...
ادامه
مطلب
خشم گرفت ابلهی
رفت ز مجلس شهی
گفت شهش که شاد رو
جانب ما روان مکن
خشم کسی کند که او ...
ادامه
مطلب
يه عمرو پرسه می زدم
تو کوچه های بی کسی
گفتم تو اومدی می خوای
به درد قلبم برسی
خونه دنج و با ...
ادامه
مطلب
می گما من به هيچ دردی نمی خورم برم بمی رم هر کاری ميکنم پر از گند کاريه اون از ...
ادامه
مطلب